- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فرخنده شبی که آن جهان گیر از نطع زمین شد آسمان گیر
2 برخاست ز خوابگاه این دیر در مرقد چرخ شد سبک سیر
3 برداشت ازین خرابه محمل در منزل ماه کرد منزل
4 ز آنجا به طریق تاجداری بنشست به دومین عماری
5 ز آنجا بسر بلندی بخت شد تخت نشین سیمین تخت
6 ز آنجا که رسید بر چهارم شد خواجهٔ آن خجسته طارم
7 ز آنجا چو ز بر کشید رایت شد والی پنجمین ولایت
8 ز آنجا چو بلند بارگه گشت شبها ز ششم شکارگه گشت
9 ز آنجا چو نمود بیشتر جهد شد مهدی خاص هفتمین مهد
10 ز آنجا چو شد آن طرف روانه شد خازن هشتمین خزانه
11 ز آنجا چو پرید بر نهم بام و آزاد شد از شکنج نه دام
12 بازار جهت گذاشت بر جای بنهاد به نطع بی جهت پای
13 سر ز آن سوی کاینات بر کرد ملک ازل و ابد نظر کرد
14 بست از دو دوال بند نعلین شهبند غرض به قاب قوسین
15 دید آنچه عبارتش نسنجد در حوصلهٔ خرد، نگنجد
16 دید ار خدای، دید بی غیب گفتار ز حق شنید بی ریب
17 ز آن گفت و شنید بی کم و کاست هم گفتن و هم شنیدنش راست
18 کرد از کف غیب شربتی نوش کز هستی خود شدش فراموش
19 با بخشش پاک بندهٔ پاک آمد سوی بنده خانهٔ خاک
20 پس داد بهر خجسته یاری ز آوردهٔ خوبش یادگاری
21 بودند همه ز سینهٔ پر جویی هم از آن محیط پر در
22 بوبکر بغار هم قدم بود فاروق به عدل محترم بود
23 و آن حرف کش جریده پرداز با خازن علم بود هم راز
24 هر چار چو هشت باغ بودند پروانهٔ یک چراغ بودند