- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شفق در خون حسرت میتپد از دیدن مینا عقیق آب روان میگردد از خندیدن مینا
2 جگرها بر زمین میریزد ازکف رفتن ساغر دلی در زیر پا دارد به سر غلتیدن مینا
3 بنال از درد غفلت آنقدرکز خود برون آیی به قدرقلقل است ازخویش دامن چیدن مینا
4 سراغ عیش ازین محفل مجوکز جوشدلتنگی صدایگریه پیچیدهست بر خندیدن مینا
5 تنکسرمایه استآندلکهشد آسودگیسازش به بیمغزی دلیلی نیست جز خوابیدن مینا
6 به سعی بیخودی قلقل نوای ساز نیرنگم شکست رنگ دارد اینقدر نالیدن مینا
7 رعونت در مزاج میپرستان ره نمییابد چه امکان است از تسلیم سر پیچیدن مینا
8 نزاکت هم درتن محفل بهکف آسان نمیآید گداز سنگ میخواهد به خود بالیدن مینا
9 بساط ناز چیدم هرقدرکز خود برون رفتم پری بالید در خورد تهیگردیدن مینا
10 خموشی چند، طبع اهل معنی تازهکن بیدل به مخموران ستم دارد نفس دزدیدن مینا