- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اصمعی میرفت در راهی سوار دید کناسی شده مشغول کار
2 نفس را میگفت ای نفس نفیس کردمت آزاد از کار خسیس
3 هم ترا دایم گرامی داشتم هم برای نیک نامی داشتم
4 اصمعی گفتش تو باری این مگوی این سخن اینجا در آن مسکین مگوی
5 چون تو هستی در نجاست کارگر آن چه باشد در جهان زین خوارتر
6 گفت باشد خوارتر افتادنم بر در همچون توئی استادنم
7 هرکه پیش خلق خدمتگر بود کار من صد بار ازو بهتر بود
8 گرچه ره جز سر بریدن نبودم گردن منت کشیدن نبودم