- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عتاب رنگ به من نامهای فرستادی مرا به پردهٔ تشریف راه نو دادی
2 صحیفههای معانی نوشتی و سر آن به دست مهر ببستی و مهر بنهادی
3 چو نقش عارض و زلف تو نوک خامهٔ تو نمود بر ورق روز از شب استادی
4 مرا نمودی کای پای بست محنت ما به غم مباش که ما را هنوز بر یادی
5 مترس اگرچه به صد درد و بند بسته شدی کنون که بندهٔ مائی ز هر غم آزادی
6 از آن زمان که بدیدم نگار خامهٔ تو نگار نامهٔ من گشت نامت از شادی
7 ز لطفها که نمودی گمان برم که همی در بهشت بر اهل نیاز بگشادی
8 ز فصلها که نوشتی یقین شدم که همی دم مسیح بر مردگان فرستادی
9 دلیل که از غم غربت چو دیر بود خراب به روزگار تو چون کعبه شد به آبادی
10 ز رغم آنکه مرا در غم تو طعنه زنند غم تو شادی من شد که شادمان بادی