عتاب اگر چه همان در مقام خونریز از وحشی بافقی غزل 41

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است

1 عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است ولیک تیغ تغافل نه آنچنان تیز است

2 دلیریی که دلم کرد و می‌زند در صلح به اعتماد نگه‌های رغبت آمیز است

3 مریض طفل مزاجند عاشقان ورنه علاج رنج تغافل دو روز پرهیز است

4 شدیم مات به شطرنج غایبانهٔ تو به ما بخند که خوش بازیت به انگیز است

5 کنند سلسله در گردنش به زلف تو حشر دلم که بستهٔ آن طرهٔ دلاویز است

6 جگر زد آبله وز دیده می‌چکد نمکاب که بخت شور به ریش جگر نمکریز است

7 رقیب عزت خود گو مبر که بردر عشق حریف کوهکنی نیست آنکه پرویز است

8 به ذوق جستن فرهاد می‌رود گلگون تو این مبین که عنان بر عنان شبدیز است

9 شدست دیدهٔ وحشی شکوفه دار و هنوز در انتظار ثمر زان نهال نوخیز است

عکس نوشته
کامنت
comment