1 در معرکه این تفنگ فریادرس است خصم افکن و گرم خوی و آتش نفس است
2 موقوف اشاره ایست در کشتن خصم سویش نگهی ز گوشه چشم بسست
1 قرار می برد از خلق آه و زاری ما باین قرار اگر مانده بیقراری ما
2 شویم گرد و بدنبال محملش افتیم دگر برای چه روزست خاکساری ما
1 دوش گم کردم ز بیهوشی ره کاشانه را یافتم باز از نوای جغد این ویرانه را
2 من که در دام آمدم، نه از فریب دانه بود غیرتم نگذاشت در دام تو بینم دانه را
1 دختر رز از کنار میکشان یکسو گرفت پرده ای کز کار ما برداشت خود هر رو گرفت
2 بزم عشرت روشنائی از کجا پیدا کند کاتش می رفت و جانش دود تنباکو گرفت