- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آخر، ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرا در فراق خویشتن چندین چه رنجانی مرا؟
2 همچو الحمدم فکندی در زبان خاص و عام لیک خود روزی بحمدالله نمیخوانی مرا
3 ای که در خوبی به مه مانی چه کم گردد زتو گر بری نزدیک خود روزی به مهمانی مرا؟
4 دست خویش از بهر کشتن بر کسی دیگر منه میکشم در پای خود چندان که بتوانی مرا
5 با رقیبانت نکردم آنچه با من میکنند این زمان سودی نمیدارد پشیمانی مرا
6 زین جهان چیزی نخواهم خواستن جز وصل تو گر فلک یک روز بنشاند به سلطانی مرا
7 کس خریدارم نمیگردد، که دارم داغ تو زان همی آیم برت، چندانکه میرانی مرا
8 بر سر کوی تو دشواری کشیدم سالها دور ازین در چون توان کردن به آسانی مرا؟
9 در درون پردهای با دشمنان من به کام وز برون مشغول میداری به دربانی مرا
10 گفتهای: در کار عشقم اوحدی دانا نبود چون توانم گفت؟ نه آنم که میدانی مرا