1 در بحر محیط هر که او غرق بود فارغ ز وجود غرب و وز شرق بود
2 آن کس که نشسته بر لب دریائی با غرقهٔ بحر ما بسی فرق بودم
1 سالها در سفر به سر گشتیم عاشقانه به بحر و برگشتیم
2 تا ببینیم نور دیدهٔ خود پای تا سر همه نظر گشتیم
1 خوش رحمتیست یاران صلوات بر محمد گوئیم از دل و جان صلوات بر محمد
2 گر مومنی و صادق با ما شوی موافق کوری هر منافق صلوات بر محمد
1 گر در این بحر آشنا یابی عین ما را به عین ما یابی
2 دردمندی اگر دوا جوئی درد می نوش تا شفا یابی