در قعر این وحشت از ادیب الممالک فراهانی غزل 95

ادیب الممالک فراهانی

آثار ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

در قعر این وحشت سرا در ساحت این خاکدان

1 در قعر این وحشت سرا در ساحت این خاکدان هر روز را باشد شبی هر نوبهاری را خزان

2 آن کو ز خاک آید همی خواهد بخاک اندر شدن آری درین گیتی کسی باقی نماند جاودان

3 مرگ است همچون اژدها جان می ستاند بی بها کی گردد از دامش رها پیل دمان شیر ژیان

4 در این سرای عاریت روزی دو مهمانیم ما ناچار روزی می رود در خانه خود میهمان

5 بی شبهه و بی گفتگو بامرگ گردد روبرو خرد و کلان زشت و نکو مرد و زن و پیر و جوان

6 چون شد هزار و سیصد و سی و سه از دور قمر از هجرت ختم رسل پیغمبر آخر زمان

7 از ناظم السلطان مهی دارای عمر کوتهی آورد در عقبا رهی بیرون شد از این خاکدان

8 خانم بزرگ نازنین با قدسیان شد همنشین واندر جوار حور عین آسود در مهد جنان

9 نامش جهان را بدشرف عالم ز داغش در اسف بحر شرافت را صدف مهر حیا را آسمان

10 کلک امیری لاجرم با ناله و اندوه و غم چون خواست تاریخش رقم گفتا دریغا زآن جوان

عکس نوشته
کامنت
comment