-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شبانه می زده یی ماه من چنین پیداست نشان باده ات از لعل آتشین پیداست
2 همین بکینه ی ما تیر در کمان داری در ابرویت ز سیاست هنوز چین پیداست
3 بر آتش دل گرم که دست داشته یی که داغ تازه ات از چاک آستین پیداست
4 بطرف باغ گذر کرده یی بگل چیدن ز چاک پیرهنت برگ یاسمین پیداست
5 بدین و دل چه تفاخر کدام دین و چه دل مرا که در غم عشقت نه دل نه دین پیداست
6 نه آدمی که ملک نیز در سجود آرد سعادتی که ترا ایمه از جبین پیداست
7 خراب آن کمر نازکم که چون مه نو به شیوه های بلند از میان زین پیداست
8 به نکته های غریبم اسیر خواهی کرد چنین از آن دو لب سحر آفرین پیداست
9 لب بوعده ی شیرین کشد فغانی را هلاک مور گرفتار از انگبین پیداست