- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یک ره سؤال کن گنه بیگناه خود زین چشم پر تغافل اندک گناه خود
2 زان نیمه شب بترس که در تازد از جگر تاکی عنان کشیده توان داشت آه خود
3 دادیم جان به راه تو ظالم چه میکنی سر دادهای چه فتنهٔ چشم سیاه خود
4 بردی دل مرا و به حرمان بسوختی او خود چه کرده بود بداند گناه خود
5 درد سرت مباد ز فریاد دادخواه گو داد میزنید تو میران به راه خود
6 زان عهد یاد باد کز آسیب زهر چشم میداشت نوشخند توام در پناه خود
7 من صید دیگری نشوم وحشی توام اما تو هم برون مرو از صیدگاه خود