- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنان که قطرهٔ شبنم ز ارغوان بچکد عرق ز عارض آن ماه مهربان بچکد
2 ز شرم آتش و آب رخش به طرف چمن گل آب گردد و بر روی گلستان بچکد
3 اگر ز دیدهٔ من یک زمان نهان گردد هزار قطرهٔ خونم ز دیدگان بچکد
4 ز دست دیده و دل روز و شب به فریادم ز بس که خون دل از دیدهام روان بچکد
5 گهر چو رستهٔ دندان او کجا باشد؟ که قطرهای است از ابر درفشان بچکد
6 چو ترک عربده جویش سنان غمزه کشد عجب نباشد اگر خونش از سنان بچکد
7 اگر به نرگس مستش نظر کنم از شرم هزار قطره گلابش ز ارغوان بچکد
8 به یاد آتش و آب لب شکرریزش «هزار بیت بگویم که آب از آن بچکد»
9 چو وصف گوهر دندان او کند حیدر هزار لؤلؤ شهوارش از زبان بچکد