- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا زندهایم، یاد لبش بر زبان ماست ذکرش دوای درد دل ناتوان ماست
2 گر فتنه میشویم بر آن روی، طرفه نیست زیرا که یار فتنهٔ آخر زمان ماست
3 گیرم که مهر او ز دل خود برون برم این درد را چه چاره؟ که در مغز جان ماست
4 از ما مپرس: کاتش دل تا چه غایتست؟ از آب دیده پرس، که او ترجمان ماست
5 انصاف، حیف نیست که باری نمیدهد؟ شاخی چنین شگرف، که در بوستان ماست
6 مشکل رها کند که : بگوییم حال خویش بندی، که از محبت او بر زبان ماست
7 ای اوحدی، ز غیر شکایت چه میکنی؟ ما را شکایت از بت نامهربان ماست