- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا نقش تو هست در ضمیرم نقش دگری کجا پذیرم
2 آن هندوی چشم را غلامم وآن کافر زلف را اسیرم
3 چشم تو بغمزه دلاویز مستیست که می زند بتیرم
4 ای عشق مناسبت نگه دار او محتشم است و من فقیرم
5 صد سال اگر بسوزم از عشق، واین خود صفتی است ناگزیرم،
6 باشد چو چراغ حاصلم آن کآخر چو بسوختم بمیرم
7 گر عشق بسوزدم عجب نیست کو آتش تیز و من حریرم
8 شمعم که بعاقبت درین سوز هم کشته شوم اگر نمیرم
9 در گوش نکردم از جوانی پندی که بداد عقل پیرم
10 برخاسته ام بدان کزین پس «بنشینم و صبر پیش گیرم »
11 دل زنده بعشق تست غم نیست گر من ز محبتت بمیرم