1 تا عشق ترا است این شکرخاییها هر روز تو گوش دار صفراییها
2 کارت همه شب شرابپیماییها مکر و دغل و خصومتافزاییها
1 اژدهایی خرس را در میکشید شیر مردی رفت و فریادش رسید
2 شیر مردانند در عالم مدد آن زمان کافغان مظلومان رسد
1 دوستان در قصهٔ ذاالنون شدند سوی زندان و در آن رایی زدند
2 کین مگر قاصد کند یا حکمتیست او درین دین قبلهای و آیتیست
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم