به نمود هستی بی‌اثر چه نقاب از بیدل دهلوی غزل 328

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

به نمود هستی بی‌اثر چه نقاب شق‌کنم از حیا

1 به نمود هستی بی‌اثر چه نقاب شق‌کنم از حیا تو مگر به من نظری‌کنی‌که دمی عرق‌کنم از حیا

2 اگرم دهد خط امتحان‌، هوس‌کتاب نه آسمان مژه بر هم آرم ازین وآن همه یک ورق کنم ازحیا

3 چه‌کنم ز شوخی‌طبع دون‌،‌قدحی‌نزد عرقم به‌خون که ببوسم آن لب لعل‌گون سحری شفق‌کنم ازحیا

4 ز تخیلی‌که به راه دین غم باطلم شده دلنشین به من این‌گمان نبرد یقین‌که خیال حق کنم از حیا

5 چوز خاک لاله‌برون زند، قدح‌شکسته به‌خون زند هوسی اگربه جنون زند به همین نسق کنم ازحیا

6 زکمالم آنچه به‌هم رسد، نه زلوح‌ونی زقلم رسد خط نقش پا به‌رقم رسدکه منش‌سبق‌کنم از حیا

7 به‌امید وصل تونازنین‌،‌همه رانثار دل است‌و دین من بیدل وعرق جبین‌که چه در طبق‌کنم ازحیا

عکس نوشته
کامنت
comment