1 ای که گویی فقیر مسکین مرد اعتباری ز مرگ خود می گیر
2 به یقینم که جان نخواهد برد پادشاه و وزیر و میر و گزیر
1 در هر نفسی کسب کمالی می کن بر لوح دلت نقش خیالی می کن
2 بر چشمهٔ چشم ما نظر می فرما اما طلب آب زلالی می کن
1 بنازم جان روح افزای سید بنازم صورت زیبای سید
2 همه اسرار او دارد کماهی بنازم آن دل دانای سید
1 رند مستی که گرد ما گردد گر گدائیست پادشا گردد
2 هرکه با جام می بود همدم کی ز همدم دمی جدا گردد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به