- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنین که باغم گرفته ام خو مخوان ببزمم به میگساری که ظلم باشد میی که آن را کشد حریفی بناگواری
2 زتیغ جورت ستیزه کارا مرا چو کشتی تو خونبها را پس از هلاکم بود خدا را که شرح حالم بخون نگاری
3 بباغ جنت برم چه حسرت ز تاج و دولت کشم چه منت در آستانت گرم سپاری زبندگانت گرم شماری
4 دلم چه کاوش کنی بمژگان ز کرده ترسم شوی پشیمان نظر چو داری بدلفگاران خوشم از آنرو بدلفگاری
5 طبیب از انده زروزگارم اگر بمستی کشیده کارم مکن ملامت مرا که دارم بسی شکایت ز هوشیاری