- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا صبا با آن سر زلف پریشان آشناست صد گره از غیرتم با رشته جان آشناست
2 غم هجوم آورد و من در فکر بیسامانیام میزبان خجلت کشد هرچند مهمان آشناست
3 هرچه باداباد ما کشتی در آب انداختیم گر بود بیگانه باد شرطه طوفان آشناست
4 عمرها شد حسرت چاک گریبان میکشم با وجود آنکه دستم با گریبان آشناست
5 از غرور حسن ظاهر میکند بیگانگی ورنه عمری شد به من از خویش پنهان آشناست
6 استخوانم حالتی دارد که چون گردد هدف میشناسد ناوکش را زانکه پیکان آشناست
7 دیده قدسی حسد ورزیده در راه حرم بر کف پایی که با خار مغیلان آشناست