- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به چشم عبرت اوضاع جهان گر، دیدنی دارد به روز خویشتن چون صبح هم خندیدنی دارد
2 ز نقش نرد نتوان جمع کردن خاطر خود را چو چیدی مهره را آنقدر هم برچیدنی دارد
3 توکل گرچه در کار است اما از پی روزی به سر مانند سنگ آسیا گردیدنی دارد
4 شد از نادیدن روی تو جسمم چون هلال آخر به قربان تو هر کاهیدنی بالیدنی دارد
5 نگردد هر کسی آگاه از ایمای ابرویش زبان ترکتاز غمزه هم فهمیدنی دارد
6 چو دور خوشه دیدم دانه را، معلوم گردیدم که هر جمعیتی آخر ز هم پاشیدنی دارد
7 غمش تا همدم من گشت در شبهای تنهایی جدا هر استخوانم همچو نی نالیدنی دارد
8 نباشد دور، اگر قصاب جوید از رخت دوری چو آتش دید مو بر خویشتن پیچیدنی دارد