کم بختی هنرمند نقص هنر نباشد از کلیم غزل 190

1 کم بختی هنرمند نقص هنر نباشد گر رشته نارسا شد عیب گهر نباشد

2 آزاد از تعلق چون نخل در خزان باش زر را بخاک افشان سائل اگر نباشد

3 شیرازه بند الفت نبود بغیر نسبت گر سر سبک نباشد بالش ز پر نباشد

4 دستیکه بخت دارد در جمع کردن غم گاهی گرفتن کام در زیر سر نباشد

5 خود را چنانچه هستی بنما به عیب جویان چون پرده ای نداری کس پرده در نباشد

6 در چارباغ گیتی گردیدم و ندیدم نخلی که سایه او به از ثمر نباشد

7 خود را بهر که سنجی چیزی ز خویش کم کن خواهی که از تو افزون کس در هنر نباشد

8 نقش و نگار خانه در شهر ما همین است کز سیل حادثاتش دیوار و در نباشد

9 چشمی طبیب دلهاست کز حال خستگانش او را خبر نباشد گر نوحه گر نباشد

10 نتوان کلیم تنها رفتن براه غربت آوارگی درین ره گر همسفر نباشد