- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای پار دوست بوده و امسال آشنا وی از سزا بریده و بگزیده ناسزا
2 ای سفته درّ وصل تو الماس ناکسان تا کی کنی قبول، خسان را چو کهربا
3 چند آوری چو شمس فلک هر شبانگهی سر بر زمین خدمت یاران بیوفا
4 آن را که خصم ماست شدی یار و همنفس با آنکه کم ز ماست شدی یار و آشنا
5 الحق سزا گزیدی و حقا که در خور است پیش مسیح مائده و پیش خر گیا
6 بودیم گوهری به تو افتاده رایگان نشناختی تو قیمت ما از سر جفا
7 بیدیده کی شناسد خورشید را هنر یا کوزه گر چه داند یاقوت را بها
8 ما را قضای بد به هوای تو درفکند آری که هم قضای بلا باد بر قضا
9 ای کاش آتشی ز کنار اندر آمدی نه حسن تو گذاشتی و نه هوای ما
10 حکم قضای بود و گرنه چنین بدی خاقانی از کجا و هوای تو از کجا