1 بگذر ز تجمل و تکبر بگذار رو کهنه بپوش و با قناعت به سر آر
2 جایی که بود تجمل ذاتی او زین نوع تجمل به چه کار آید یار
1 سالها در سفر به سر گشتیم عاشقانه به بحر و برگشتیم
2 تا ببینیم نور دیدهٔ خود پای تا سر همه نظر گشتیم
1 خرم آن دل که شود محرم اسرار شما دلخوش آن کس که بود عاشق دیدار شما
2 همت قاصر اگر می طلبد حور و قصور همت عالی ما هست طلبکار شما
1 مبتلائی دیدمش خوش در بلا گفتمش خواهی بلا گفتا بلی
2 از بلا چون کار ما بالا گرفت جان ما جوید بلا از مبتلا