- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر که دید آن گل عارض مژه ی خون بارش گلستانیست که گل میدمد از هر خارش
2 قیمت یگ نگهش را به دو عالم بستند آه از آنان که شکستند چنین بازارش
3 ترسم این خواب گرانی که بود بخت مرا عاقبت ناله ی من هم نکند بیدارش
4 آب و رنگش ز سرشک غم و خون جگر است هر گل فصل که سر میزند از گلزارش
5 وه که هر دم طمع عقده گشایی دارد دل از آن زلف که صد عقده بود در کارش
6 از شرف بر سر خورشید بود سایه فکن بر سر هر که بود سایه ای از دیوارش
7 بوی جان میدهد آن زلف مگر سوده (سحاب) به غبار در دارای فلک دربارش
8 جم نشان فتحعلی شه که به حکمش گردون اختران فلک از ثابت و از سیارش