هر کس به جست و جویی هر گوشه گفت از جلال عضد غزل 281

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

هر کس به جست و جویی هر گوشه گفت و گویی

1 هر کس به جست و جویی هر گوشه گفت و گویی در پرده وصالش کس ره نبرده بویی

2 یک چند بت شکستند یک چند بت پرستند در هر سری هوایی ما را هوای رویی

3 جایی که حاضر آید خوبان هر دو عالم روی دلم نگردد زان رو به هیچ رویی

4 از عاشقان برآید هر لحظه های هایی وان شوخ می فزاید هر روز های و هویی

5 گر جان در آرزویش بر لب رسد چه باشد سهل است اگر برآید جانی در آرزویی

6 چون باد صبحگاهی بگشود بند زلفش دیدم دل غمین را آویخته به مویی

7 در کوی دوست زنهار! آهسته نِهْ قدم را کز کوی او به در نیست راهی به هیچ سویی

8 یک دم خیال قدّش از دیده نیست غایب سروی چنین نروید برطرف هیچ جویی

9 روزی جلال می گفت از راز عشق رمزی افتاد در زبانها زان روز گفت و گویی

عکس نوشته
کامنت
comment