1 هر کوزه که بیخود بدهن باز نهم گوید بشنو تا خبری باز دهم
2 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 این سیرین گفت جانم در جسد بر کسی هرگز نبرد الحق حسد
2 زانکه نیست از دو برون حال ای اخی یا بهشتیست این کس ویا دوزخی
1 به گل بلبل همی گفت ای دل افروز چراغ مهربانی را برافروز
2 بیا کامشب شب ناز و نیاز است چو زلف ماهرویان شب دراز است
1 اگر دردت دوای جان نگردد غم دشوار تو آسان نگردد
2 که دردم را تواند ساخت درمان اگر هم درد تو درمان نگردد
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به