هر زمان دامن به خون بی‌گناهی از سحاب اصفهانی غزل 121

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

هر زمان دامن به خون بی‌گناهی تر کند

1 هر زمان دامن به خون بی‌گناهی تر کند چون رسد نوبت به من اندیشه از محشر کند

2 سال‌ها کردیم بر کوی تو در سر خاک‌ها تا که در کوی تو دیگر خاک ما بر سر کند

3 قوت یک آه دارد دل نمی‌داند کز آن چارهٔ بیداد آن یا کینهٔ اختر کند

4 دست هجران تواش در بر کند صد جامه چاک هرکه روزی خلعت وصل ترا در بر کند

5 پر بود چون ساغر من دایم از خون جگر بعد مردن دگر کسی خاک مرا ساغر کند

6 گاهی از وارستگی حرفی برای مصلحت با رقیبان گویم و ترسم که او باور کند

7 آتش غم صرصر هجرش کند با من (سحاب) آنچه آتش با گیا صرصر به خاکستر کند

عکس نوشته
کامنت
comment