- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر زمانی بر دلم باری رسد وز جهان بر جانم آزاری رسد
2 چشم اگر بر گلستانی افکنم از ره گوشم به دل خاری رسد
3 نیست امیدم که در راه دلم شحنهٔ امید را کاری رسد
4 نیستم ممکن که در باغ جهان دست من بر شاخ گلناری رسد
5 آسمان گر فیالمثل پاره کنند زان نصیب من کلهواری رسد
6 زخمها را گر نجویم مرهمی آخر افغان کردنم باری رسد
7 از تو پرسم در چنین غم مرد را جان رسد بر لب؟ بگو آری رسد
8 پی گرفتم کاروان صبر را بو که خاقانی به سرباری رسد