1 هر گه که آن نگار شکر لب کند حدیث بر دو لبش حدیثش عاشق چو ماه شود
2 هر حرف از آن که بر لب شیرینش بگذرد آویزد اندرو و به سختی جدا شود
3 چونان کند حدیث که گویی کنون زبانش برگفتن حدیث همی آشنا شود
1 چون منی را فلک بیازارد خردش بی خرد نینگارد
2 هر زمانی چو ریگ تشنه ترم گر چه بر من چو ابر غم بارد
1 سزد که باش شاها ز ملک خرم و شاد که ملک تو در شادی و خرمی بگشاد
2 خدای دادت ملک و خدای عزوجل نگاه دارد ملک تو همچنان که بداد
1 ای آن که فلک نصرت الهی بر کنیت و نامت نثار دارد
2 هر چیز که گیتی بدان بنازد از همت تو مستعار دارد