1 هر گه که آن نگار شکر لب کند حدیث بر دو لبش حدیثش عاشق چو ماه شود
2 هر حرف از آن که بر لب شیرینش بگذرد آویزد اندرو و به سختی جدا شود
3 چونان کند حدیث که گویی کنون زبانش برگفتن حدیث همی آشنا شود
1 تا از بر من دور شد آن لعبت زیبا از هجر نیم یک شب و یک روز شکیبا
2 بس شب که به یک جای نشستیم و همه شب زو لطف و لطف بود وز من ناله و نینا
1 هر ساعتی ز عشق تو حالم دگر شود وز دیدگان کنارم همچون شمر شود
2 از چشم خون فشانم نشگفت اگر مرا از خون سر مژه چو سر نیشتر شود
1 شد مشک شب چو عنبر اشهب شد در شبه عقیق مرکب
2 زان بیم کافتاب زند تیغ لرزان شده ز گردون کوکب