هر صباحم که ره از خانۀ خمار از نیر تبریزی غزل 61

نیر تبریزی

آثار نیر تبریزی

نیر تبریزی

هر صباحم که ره از خانۀ خمار افتد

1 هر صباحم که ره از خانۀ خمار افتد خم و ساقی و صراحی همه از کار افتد

2 یار مهمان من است امشب و دانی ساقی که چنین وقت در این بزم چه در کار افتد

3 مطربا پای فرو کوب و بزن چنگ بچنگ شیخ را گو زحد کیک بشلوار افتد

4 دامن خیمه بچینید که از وجد سماع آسمان چرخ زند بلکه ز رفتار افتد

5 بس کن ایغمزۀ مستانه ز صید دل خلق ترسمش چشم بچشم آید و بیمار افتد

6 پای صدق اربخرابات نهد واعظ مست غالب آنست که می نوشد و هشیار افتد

7 باز کن زلف چلیپا که سحر خیز انرا سیحه درهم کسلد کار بزنار افتد

8 دلشد آسیمه ز چشمت بسوی زلف که خلق کج کند ره چوبکی مست ببازار افتد

9 مهل آنزلف که بر دور زنخدان آید ترسمش خم شده در چاه نگونسار افتد

عکس نوشته
کامنت
comment