- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر گدایی که بینی از کم کم پادشاهیست با خیول و علم
2 همه دردیکشان ولی بیظرف همه مقری ولی نه صوت و نه حرف
3 چون سرِ عشق آن جهان دارند همچو شمعند سر ز جان دارند
4 زانکه تاشان امید نبود و بیم جانشان تن خورد چو شمع مقیم
5 پیش امرش چو کلک برجسته سر قدم کرده و میان بسته
6 سگ درَد پوستین درویشان ورنه چرخ است بندهٔ ایشان
7 باش تا روز حشر برخیزند همه در دامنِ دل آویزند
8 تا ببینی تو خاصه بر درِ یار پیش هریک هزار مرتبه دار
9 حرکت رفته از اشارتشان حرفها جسته از عبارتشان
10 منتهای امیدشان تا او قبلهشان او و انسشان با او
11 همه خواهی که باشی او را باش رو برش سوی خویش هیچ مباش
12 ژالهٔ ذل ز دل مران هرگز کز ره ذل رسی به گلشن عزّ