-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یکی فرهنگ دیگر نو برآر ای اصل دانایی ببین تو چارهای از نو که الحق سخت بینایی
2 بسی دلها چو گوهرها ز نور لعل تو تابان بسی طوطی که آموزند از قندت شکرخایی
3 زدی طعنه که دود تو ندارد آتش عاشق گر آتش نیستش حقی وگر دارد چه فرمایی
4 برو ای جان دولت جو چه خواهم کرد دولت را من و عشق و شب تیره نگار و باده پیمایی
5 بیا ای مونس روزم نگفتم دوش در گوشت که عشرت در کمی خندد تو کم زن تا بیفزایی
6 دلا آخر نمیگویی کجا شد مکر و دستانت چو جام از دست جان نوشی از آن بیدست و بیپایی
7 به هر شب شمس تبریزی چه گوهرها که میبیزی چه سلطانی چه جان بخشی چه خورشیدی چه دریایی