- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن حکیمی در تفکر میگذشت دید سرگین دان و گورستان بدشت
2 نعرهٔ زد گفت ای نظارگان اینت نعمت اینت نعمت خوارگان
3 ای عجب با این چنین نفسی درون میکند هم در خدائی سر برون
4 زشتی عالم همه از خبث اوست وانگهی دارد خدائی نیز دوست
5 هست در هر نفس این دعوی ولیک خویش بر فرعون ظاهر کرد نیک