-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 آنک جانش دادهای آن را مکش ور ندادی نقش بیجان را مکش
2 آن دو زلف کافر خود را بگو کای یگانه اهل ایمان را مکش
3 آفتابا روی خود جلوه مکن چند روزی ماه تابان را مکش
4 چون تو سیمرغی به قاف ذوالجلال بازگرد و جمله مرغان را مکش
5 در میان خون هر مسکین مرو جز قباد و شاه خاقان را مکش
6 گر مرا دربان عشقت بار داد از سر غیرت تو دربان را مکش
7 گر فضولم من که مهمان توام شرط نبود هیچ مهمان را مکش
8 مست میدانم ز مِی دانم خراب شیشه مشکن مست میدان را مکش
9 شمس تبریزی تویی سلطان من بازگشتم باز سلطان را مکش