-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی دو دست را برافشان بیزار شو ز هستی
2 موقوف وقت بودی تعجیل مینمودی وقت نماز آمد برجه چرا نشستی
3 بر بوی قبله حق صد قبله میتراشی بر بوی عشق آن بت صد بت همیپرستی
4 بالاترک پر ای جان ای جان بنده فرمان که مه بود به بالا سایه بود به پستی
5 همچون گدای هر در بر هر دری مزن سر حلقه در فلک زن زیرا درازدستی
6 سغراق آسمانت چون کرد آن چنانت بیگانه شو ز عالم کز خویش هم برستی
7 میگویمت که چونی هرگز کسی بگوید با جان بیچگونه چونی چگونه استی
8 امشب خراب و مستی فردا شود ببینی چه خیکها دریدی چه شیشهها شکستی
9 هر شیشه که شکستم بر تو توکلستم که صد هزار گونه اشکسته را تو بستی
10 ای نقش بند پنهان کاندر درونه ای جان داری هزار صورت جز ماه و جز مهستی
11 صد حلق را گشودی گر حلقهای ربودی صد جان و دل بدادی گر سینهای بخستی
12 دیوانه گشتهام من هر چه از جنون بگویم زودتر بلی بلی گو گر محرم الستی