ای آنک امام از جلال الدین محمد مولوی غزل 2933

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی

1 ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی دو دست را برافشان بیزار شو ز هستی

2 موقوف وقت بودی تعجیل می‌نمودی وقت نماز آمد برجه چرا نشستی

3 بر بوی قبله حق صد قبله می‌تراشی بر بوی عشق آن بت صد بت همی‌پرستی

4 بالاترک پر ای جان ای جان بنده فرمان که مه بود به بالا سایه بود به پستی

5 همچون گدای هر در بر هر دری مزن سر حلقه در فلک زن زیرا درازدستی

6 سغراق آسمانت چون کرد آن چنانت بیگانه شو ز عالم کز خویش هم برستی

7 می‌گویمت که چونی هرگز کسی بگوید با جان بی‌چگونه چونی چگونه استی

8 امشب خراب و مستی فردا شود ببینی چه خیک‌ها دریدی چه شیشه‌ها شکستی

9 هر شیشه که شکستم بر تو توکلستم که صد هزار گونه اشکسته را تو بستی

10 ای نقش بند پنهان کاندر درونه ای جان داری هزار صورت جز ماه و جز مهستی

11 صد حلق را گشودی گر حلقه‌ای ربودی صد جان و دل بدادی گر سینه‌ای بخستی

12 دیوانه گشته‌ام من هر چه از جنون بگویم زودتر بلی بلی گو گر محرم الستی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر