- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آب حیوان باید مر روح فزایی را ماهی همه جان باید دریای خدایی را
2 ویرانه آب و گل چون مسکن بوم آمد این عرصه کجا شاید پرواز همایی را
3 صد چشم شود حیران در تابش این دولت تو گوش مکش این سو هر کور عصایی را
4 گر نقد درستی تو چون مست و قراضه ستی آخر تو چه پنداری این گنج عطایی را
5 دلتنگ همیدانند کان جای که انصافست صد دل به فدا باید آن جان بقایی را
6 دل نیست کم از آهن آهن نه که میداند آن سنگ که پیدا شد پولادربایی را
7 عقل از پی عشق آمد در عالم خاک ار نی عقلی بنمی باید بیعهد و وفایی را
8 خورشید حقایقها شمس الحق تبریز است دل روی زمین بوسد آن جان سمایی را