1 اندر دو کون جانا بیتو طرب ندیدم دیدم بسی عجایب چون تو عجب ندیدم
2 گفتند سوز آتش باشد نصیب کافر محروم ز آتش تو جز بولهب ندیدم
3 من بر دریچه دل بس گوش جان نهادم چندان سخن شنیدم اما دو لب ندیدم
4 بر بنده ناگهانی کردی نثار رحمت جز لطف بیحد تو آن را سبب ندیدم
5 ای ساقی گزیده مانندت ای دو دیده اندر عجم نیامد و اندر عرب ندیدم
6 زان باده که عصیرش اندر چرش نیامد وان شیشه که نظیرش اندر حلب ندیدم
7 چندان بریز باده کز خود شوم پیاده کاندر خودی و هستی غیر تعب ندیدم
8 ای شمس و ای قمر تو ای شهد و ای شکر تو ای مادر و پدر تو جز تو نسب ندیدم
9 ای عشق بیتناهی وی مظهر الهی هم پشت و هم پناهی کفوت لقب ندیدم
10 پولادپارههاییم آهن رباست عشقت اصل همه طلب تو در تو طلب ندیدم
11 خامش کن ای برادر فضل و ادب رها کن تا تو ادب بخواندی در تو ادب ندیدم
12 ای شمس حق تبریز ای اصل اصل جانها بیبصره وجودت من یک رطب ندیدم