- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دم ده و عشوه ده ای دلبر سیمین بر من که دمم بیدم تو چون اجل آمد بر من
2 دل چو دریا شودم چون گهرت درتابد سر به گردون رسدم چونک بخاری سر من
3 خنک آن دم که بیاری سوی من باده لعل بدرخشد ز شرارش رخ همچون زر من
4 زان خرابم که ز اوقاف خرابات توام در خرابی است عمارت شدن مخبر من
5 شاهد جان چو شهادت ز درون عرضه کند زود انگشت برآرد خرد کافر من
6 پیش از آنک به حریفان دهی ای ساقی جمع از همه تشنه ترم من بده آن ساغر من
7 بنده امر توام خاصه در آن امر که تو گوییم خیز نظر کن به سوی منظر من
8 هین برافروز دلم را تو به نار موسی تا که افروخته ماند ابدا اخگر من
9 من خمش کردم و در جوی تو افکندم خویش که ز جوی تو بود رونق شعر تر من