ور هزاران جام گوناگون شرابی از شمس مغربی غزل 20

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

ور هزاران جام گوناگون شرابی بیش نیست

1 ور هزاران جام گوناگون شرابی بیش نیست گر چه بسیارند انجم آفتابی بیش نیست

2 گرچه برخیزد ز آب بحر موج بی شوار کثرت اندر موج باشد لیکن آبی بیش نیست

3 چون خطایی کرد با خود گشت پیدا کاینات علّت ایجاد عالم پس خطایی بیش نیست

4 یک سخن پرسید از خود در جهان جان و دل جمله ارواح را زانرو جوابی بیش نیست

5 گر چه بسیاری در ایمنی کتب کتب مرقوم گشت جمله را خواندیم حرفت از کتابی بیش نیست

6 اینکه عالم را وجود آبروئی می نهی در بیابان عدم عالم سرابی بیش نیست

7 چیست عالم ایکه میپرسی نشان و نام او بر محیط هستی مطلق حبابی بیش نیست

8 ایکه هستی تو اندر روی دلبر شد نقاب برفکن از روی دلبر چون نقابی بیش نیست

9 مغربی آمد حجاب راه جان مغربی درگذر از روی چه آخر حجابی بیش نیست

عکس نوشته
کامنت
comment