- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ور هزاران جام گوناگون شرابی بیش نیست گر چه بسیارند انجم آفتابی بیش نیست
2 گرچه برخیزد ز آب بحر موج بی شوار کثرت اندر موج باشد لیکن آبی بیش نیست
3 چون خطایی کرد با خود گشت پیدا کاینات علّت ایجاد عالم پس خطایی بیش نیست
4 یک سخن پرسید از خود در جهان جان و دل جمله ارواح را زانرو جوابی بیش نیست
5 گر چه بسیاری در ایمنی کتب کتب مرقوم گشت جمله را خواندیم حرفت از کتابی بیش نیست
6 اینکه عالم را وجود آبروئی می نهی در بیابان عدم عالم سرابی بیش نیست
7 چیست عالم ایکه میپرسی نشان و نام او بر محیط هستی مطلق حبابی بیش نیست
8 ایکه هستی تو اندر روی دلبر شد نقاب برفکن از روی دلبر چون نقابی بیش نیست
9 مغربی آمد حجاب راه جان مغربی درگذر از روی چه آخر حجابی بیش نیست