1 ز غیشه خوردن و از بی جوی و بی آبی گیای کو به چنان بود چون گیای شکر
1 دل مرا عجب آید همی ز کار هوا که مشکبوی سلب شد ز مشکبوی صبا
2 ز رنگ و بوی همی دانم و ندانم از آنک چنین هوا ز صبا گشت یا صبا ز هوا
1 ای ماه بروی لاله رنگ آمده ای از سینه و دل حریر و سنگ آمده ای
2 گر تو بدهان و چشم تنگ آمده ای دلتنگ چرایی ؟ نه بجنگ آمده ای
1 سپهسالار لشکرشان یکی لشکر کاری شکسته شد از و لشکر ولیکن لشکر ایشان