1 اندر شکن زلف مرا بشکستی وندر بندش دل مرا دربستی
2 گوئی که رسول نزد من چفرستی دل باز فرست کز رسولم رستی
1 ای بر سر خوبان جهان بر سرهنگ پیش دهنت ذرّه نماید خرچنگ
1 بر آتش هجر عمری ار بنشینم خاک در تو همی بدل بگزینم
2 از باد همه نسیم زلفت بویم در آب همه خیال رویت بینم
1 بهیچ در نروی تا در آن نیابی سود بهیچکس نروی تا در آن نبینی رنگ