- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وه که دامن میکشد آن سرو ناز از من هنوز ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز
2 ناز بر من کن که نازت میکشم تا زندهام نیمجانی هست و میآید نیاز از من هنوز
3 آنچنان جانبازیی کردم به راه او که خلق سالها بگذشت و میگویند باز از من هنوز
4 سوختم سد بار پیش او سراپا همچو شمع پرسد اکنون باعث سوز و گداز از من هنوز
5 همچو وحشی گه به تیغم مینوازد گه به تیر مرحمت نگرفته باز آن دلنواز از من هنوز