1 وه که چه آزار بود من از مهر تو لیک چو باز آمدی آن همه برداشتی
2 سر چو برآورد صبح بپوشد گناه روز همه روز جنگ شب همه شب آشتی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
2 سروبالایِ کمانابرو اگر تیر زند عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را
1 بوی گل و بانگ مرغ برخاست هنگام نشاط و روز صحراست
2 فراش خزان ورق بیفشاند نقاش صبا چمن بیاراست
1 ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست به قول هر که جهان مهر برمگیر از دوست
2 به بندگی و صغیری گرت قبول کند سپاس دار که فضلی بود کبیر از دوست
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **