- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وه! که امروز چه آشفته و بیخویشتنم دشمنم باد بدین شیوه که امروز منم
2 شد چو مویی تنم از غصهٔ نادیدن تو رحمتی کن، که ز هجر تو چو موییست تنم
3 اثری نیست درین پیرهن از هستی من وین تو باور نکنی، تا نکنی پیرهنم
4 دهنت دیدم و تنگ شکرم یاد آمد سخنی گفتی و از یاد برفت آن سخنم
5 از دهان تو چو خواهم که حدیثی گویم یاوه گردد سخن از نازکی اندر دهنم
6 گر بمیرم من و آیی به نمازم بیرون تا لب گور به ده جای بسوزد کفنم
7 آتش عشق تو از سینهٔ من ننشیند مگر آن روز که در خاک نشانی بدنم
8 خلق گویند: برو توبه کن از شیوهٔ عشق میکنم توبه ولی بار دگر میشکنم
9 گر زند بر جگرم چشم تو هر دم تیری اوحدی نیستم، ار پیش رخت دم بزنم