1 و هو معکم اینما کنتم نگر ورنه خواندی رو تو در قرآن نگر
2 قرب حق با تو چنان دارد یقین تو همیدانی که ازما دور تر
3 کاشکی از قرب او واقف شوی تا نه گردی گرد دنیا در بدر
4 یار منزل دوستان خود دور نیست چشم باید تا شوی صاحب نظر
1 یاران ز تو پرسم که مرا یار کجاست آن نگاری که دلم بردهمان یار کجاست
2 ای عزیزان شناسنده ره، بهر خدا از که پرسم سخن یار که آن یار کجاست
1 آمد خیالی در دلم، این خرقه را بر هم زنم تسبیح را ویران کنم، سجاده را بر هم زنم
2 چوب عصا بر هم زنم، دلق صفا پاره کنم فارغ ز خودبینی شوم این خانه را بر هم زنم
1 از من هزار من شد هی هی هزارهی هی هی هی هزار از من از من هزار هی هی
2 هی هی که من ندانم، دائم منی برانم زین کی کنی خلاصم، هی هی هزار هی هی