زهی گشوده ز طبع تو چشمه از ظهیر فاریابی قصیده 60

ظهیر فاریابی

آثار ظهیر فاریابی

ظهیر فاریابی

زهی گشوده ز طبع تو چشمه سار سخن

1 زهی گشوده ز طبع تو چشمه سار سخن شکفته در چمن خاطرت بهار سخن

2 به گوش و گردن حوران فکر بر بسته به رسم زیورشان دُرّ شاهوار سخن

3 پیاده ماند ز تو هر سخنور از پی آنک تویی مبارز تحقیق و شهسوار سخن

4 به نوک خامه فکرت صورنگار بدیع گرفته گلشن ارواح در نگار سخن

5 نفوذ جمله سخن هیچ گشت و قلب نمود که نیک نیک بیفزوده ای عیار سخن

6 به دست تو ست عنان سخن بجز دستت نبینی از سر تحقیق در مهار سخن

7 سراکابر و صدر عراق،مجدالدین اگر نه طبع تو گشتی به لطف یار سخن

8 ز دست رفته بُدی،پای مرد و سرور عصر چو کار جود و سخا در زمانه کار سخن

9 تو تازه کردی لله دَرُّک،ای طایی به شبنم کف پر ژاله،لاله زار سخن

10 شعار خامه شرع تو بُد به شعر،ولیک همی نزیبد نیکو تو را شعار سخن

11 ز سطح قلزم طبع و دلت تصاعد کرد روان و ترّ و بلند، ابر آبدار سخن

12 به تیغ فضل گشودی جهان عامر نظم به جاه عقل شدی شاه،در دیار سخن

13 تو را سخا و سخن نیک زیر دست شده ست که شهسوار سخایی و شهریار سخن

14 همیشه تا که بود از ره طبیعت اصل به نفس ناطقه ناچار افتقار سخن

15 تو را بجز بدل خویش افتقار مباد که هست طبع و دلت مرکز و مدار سخن

عکس نوشته
کامنت
comment