- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد راست گویی به تن مرده روان بازآمد
2 بخت پیروز که با ما به خصومت میبود بامداد از در من صلح کنان بازآمد
3 پیر بودم ز جفای فلک و جور زمان باز پیرانه سرم عشق جوان بازآمد
4 دوست بازآمد و دشمن به مصیبت بنشست باد نوروز علی رغم خزان بازآمد
5 مژدگانی بده ای نفس که سختی بگذشت دل گرانی مکن ای جسم که جان بازآمد
6 باور از بخت ندارم که به صلح از در من آن بت سنگ دل سخت کمان بازآمد
7 تا تو بازآمدی ای مونس جان از در غیب هر که در سر هوسی داشت از آن بازآمد
8 عشق روی تو حرامست مگر سعدی را که به سودای تو از هر که جهان بازآمد
9 دوستان عیب مگیرید و ملامت مکنید کاین حدیثیست که از وی نتوان بازآمد