1 چشمی بگشا حال دل زارم بین خون ریختن دیده خونبارم بین
2 با خنجر غمزه سینه ام را بشکاف داغ غم خود بر دل افکارم بین
1 به دل از گلعذاری خارخاری کردهام پیدا بحمدالله نیم بیکار کاری کردهام پیدا
2 درین گلشن چو گلبن از جفای گردش گردون بسی خون خوردهام تا گلعذاری کردهام پیدا
1 در هجر یار حال دل زار مشکل است زین حال واقف ار نشود یار مشکل است
2 آسان بوصل یار رسیدن توان ولی در وصل یار دیدن اغیار مشکل است
1 هزار شکر که تقدیر شد زمانه نواز زمانه را به صلاح خلل نماند باز
2 نماند آنکه زند مقصد از تعلل دم نماند آنکه کند کام بر توقع باز
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به