- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عذر از که توان خواست که دلبر نپذیرد افغان چه توان کرد که داور نپذیرد
2 زرگونهٔ من دارد و گر زر دهم او را ننگ آیدش از گونهٔ من زر نپذیرد
3 صد عمر به کار آید یک وعدهٔ او را کس عمر ابد یک نفس اندر نپذیرد
4 از دیده به بالاش فرو بارم گوهر آن سنگدل افسوس که گوهر نپذیرد
5 جان پیشکش او بتوان کرد ولیکن بر جان چه توان کرد مزید ار نپذیرد
6 پروانهٔ وصل از سر و زر خواهد مرفق آن شحنهٔ حسن از چه سر و زر نپذیرد
7 خاقانی اگر رشوه دهد خال و لبش را ملک دو جهان خواهد و کمتر نپذیرد