1 ای امل آواره فرصت را چه رسوا کردهای نوحه کن در یاد امروزی که فردا کردهای
2 حسن مطلق را مقید تا کجا خواهی شناخت آه از آن یوسف که در چاهش تماشا کردهای
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 آبیار چمن رنگ، سراب است اینجا درگل خندة تصویرگلاب است اینجا
2 وهم تاکی شمرد سال و مه فرصتکار شیشهٔ ساعتموهوم حباباست اینجا
1 مکن سراغ غبار زپا نشستهٔ ما را رسیدهگیر به عنقا پر شکستهٔ ما را
2 گذشتهایم به پیری ز صیدگاه فضولی بس است ناوک عبرت زهگسستهٔ ما را
1 چهامکان استگرد غیرازین محفلشود پیدا همان لیلی شود بیپرده تامحمل شود پیدا
2 غناگاه خطاب از احتیاج آگاه میگردد کریم آواز ده کز ششجهت سایل شود پیدا
1 در عالمیکه با خود رنگی نبود ما را بودیم هرچه بودیم او وانمود ما را
2 مرآت معنی ما چون سایه داشت زنگی خورشید التفاتش از ما زدود ما را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به